سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کس ندانست این مـســــــافر چه گفت و با که گفت

یکی مست و یکی هست و یکی گفت و یکی خوانده
یکی رفت و یکی آمد، یکی بر جای جا مانده

یکی راهی، یکی واهی، یکی افتاده در چاهی
یکی از خویش بگریزد و یکی در خویش جامانده

یکی از گشنگی مرده، یکی تا آخرش خورده
یکی انبار هم کرده، یکی در خانه گندانده

یکی کرده درو رفته، یکی از بیخ برکنده
یکی هم دانه ها را یک به یک بر خاک افشانده

یکی آغوش بگشوده، یکی مهمان پذیرفته
یکی سنگی زده بر دیگری، او را ز خود رانده

یکی دختر ندارد دیگری در خانه شش دختر
یکی داماد را کشته، یکی بر صدر بنشانده

یکی با ببر می خوابد، یکی با گرگ می رقصد
یکی را مادرش یک عمر از لولو بترسانده

یکی را خانه از برف و یکی را خانه از سنگ است
یکی هم خون مردم را به سقف خانه مالانده

یکی بسته کمربند و یکی هم مست می راند
یکی هم بر سرش همسر، سحر اسپند گردانده

یکی دکتر شده دیشب، یکی در نوبت دکتر
یکی را روده بی تاب و یکی هم روده تابانده

یکی کوبیده و رفته، یکی پیچیده و خورده
یکی افتاده زیر پل، یکی در پارک مالانده


نوشته شده در شنبه 89/5/23ساعت 12:57 صبح توسط نازی سکوت نظرات ( ) |


Design By : Pichak