سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کس ندانست این مـســــــافر چه گفت و با که گفت

خدایا

گفتی اگر به من توکل کنی ، خودم مشکلت را حل می کنم .

گفتی تو به من ایمان داشته باش ، من هم می شوم خدای تو . خدای مومن !

گفتی تو بنده من باش نه دنیا ؛ من دنیا را بنده تو می گردانم ...

گفتی تو دستانت را به دعا بالا بیاور ، با اخلاص و توجه . هنوز دستانت را بالا نیاورده دعایت
مستجاب می شود .

گفتی به حرف من گوش کن ، هرچه می خواهی بخواه .

گفتی . اما ...

اما من باز به شیطان پناه بردم و تمام سرمایه ام را به او دادم و آن وام های کذایی را از شیطان
گرفته ام . و حالا کمرم زیر بار سود کلان این وام ها که برای من جز خسران چیزی نیست شکسته است .

بارها گفتی بیا توبه کن .

آمدم ....

همه قرض های من به شیطان را تسویه کردی و گفتی هرچه خواستی از من بخواه ، اگر
صلاحت بود به تو می دهم ، اگر نبود یا بعدا در همین دنیا به تو می دهم یا چند برابر آن را در آخرت !

اما مگر هوس و طمع می گذاشت ...

باز هم پایم به بانک شیطان باز شد و باز آن وام های کذایی و باز ضرر و خسران ....

باز توبه ....

باز وام ...

و این شده است حکایت هروز گناه من ؛ عصیان آفریده­ی یک پروردگار به پروردگار خویش ...

خدای بخشنده .

خدای مهربان .

خدای بزرگ .

خدای کریم .می دانم تو خدای همه ای . حتی من .

می دانم که ناراحتی از اینکه آفریده ات راه را به اشتباه می رود .

می دانم تمام سعیت را برای هدایتش می کنی ...

اما چرا باز تو را رها می کنم ؟

و باز عتاب تو که از روی شفقت است :
ای انسان ! « ما غرک بربک الکریم » . چه چیز باعث شده در برابر خدای کریمت بایستی ؟
.

.

.

بار دیگر آمده ام تا بنده­ی خوبی برایت باشم دستم رابگیر . رهایم مکن . حتی یک لحظه . به
اندازه یک پلک زدن ...

ممنونم خدای بزرگم .

شکر .


خدایا این ماه را روزه میگیرم به یادت ... ماه ماه توست!! هرچه کردم ببخشا

نوشته شده در دوشنبه 89/5/25ساعت 11:50 صبح توسط نازی سکوت نظرات ( ) |


Design By : Pichak