سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کس ندانست این مـســــــافر چه گفت و با که گفت

به نام اون خدایی که تا خداییش بهت ثابت نشه و ثابت بهت نکنه ....همه ادامش رو میدونن

نمیدونم بعد یه مدت طولانی چی بگم و از کجا بگم.اینقدر زیاده که دستام توان تایپ همه رو نداره.ولی خورده خورده روی کاغذ نوشته شدن.

نفهمیدم چرا ناخواسته توی جریانی قرار گرفتم که دلم نمیخواست.نفهمیدم منی که مقابله میکردم با اون موضوع چی شد که یه دفعه دیدم یه جایی قرار دارم که ....شاید یه سری جاها من راه رو اشتباه رفتم،شاید یه سری جاهاش کارایی انجام دادم که نباید میدادم ولی اصلش رو خدا خواست اتفاق بیافته.شاید اگه اشتباها وسطش نبود همه چیز قشنگتر بود ولی خوب از اونجایی که خدا راه برگشت گذاشته منم...پس همه چی یه ذره قشنگ شد.
نمیدونم چی باید بفهمم و میفهمیدم که همچنان درگیر اون موضوع هستم(بعد از گذشت چهار ماه و بیست و نه روز).برا بقیه که هیچ برا خودمم جالبه.اینقدر به صورت شک بود و دوستان فکر کردن بهترین روشه که من هنوز به دکترم.میشه اسمش رو گذاشت یادگاری.انگار قرار به فراموشی نیست.موند یادگاریش برا همیشه.بیشتر این نمیشه توضیح داد.

طلسم اشکام نمیدونم امشب بعد چه قدر وقت که باهاشون مبارزه کرده بودم و خودشون هم تا دم میومدن ولی نمیخواستن پایین بیان شکسته شد.شاید هنوز هم تموم نشده.درست نمیدونم.

برام جالبه اینقدر راحت زیر حرفاتون میزنین و جاخالی میدین.اینقدر برام جالبه که شبیه سوال شده برام.اینقدر جالبه که حتی نمیتونم عکس العمل نشون بدم.

عادت ندارم از کسی چیزی به دل بگیرم یا متنفر بشم.تو زندگیم از یه نفر 3 سال پیش یه چی به دل گرفتم که اونم تو خونه تکونی دلم پاک شد.به دل نمیگیرم،متنفر نمیشم اما به خداییه خدا شک میکردم اگه یه سری اتفاقا نمیافتاد.شک میکردم اگه فقط...

عادت ندارم کسی رو بشکونم یا نابودش کنم اونم با خودخواهیم.عادت ندارم فکر کنم فکرم بهترین فکره و بدون در نظر گرفتن دیگران اون رو عملی کنم.عادت ندارم یه حرفی بزنم و جاخالی سرش بدم یا زیرش بزنم.همیشه پاش بودم حتی تا قسمت دعوایی که هیچکی انتظار نداره یه دختر تا اینجا دووم بیاره.عادت ندارم خوش بگذرونم و بعدش بقیه رو مقصر بدونم.بعدش توهین کنم،نقش بازی کنم.عادت ندارم کسی که شکوندم بشکونمش با اینکه میتونم و میتونستم.عادت ندارم برم جلو بقیه درباره یکی دیگه نقش بازی کنم تا حق به من داده بشه و خودم رو توجیه کنم.عادت ندارم برای راه افتادن کار خودم پای بقیه رو وسط بکشم.عادت ندارم هرچی خواستم بگم و بعد بگم ....

امیدوارم به آدم خودخواه برنخورین.چون بعضی خودخواهیاشون تاوان سنگینی داره.مثل الان من...فقط یه شک و بعدش یادگاری برای همیشه رو تنتون...

حرفام ادامه داشت ولی اینجا جاش نبود دیگه.شب بر شما خوش.


نوشته شده در دوشنبه 89/6/29ساعت 11:45 عصر توسط نازی سکوت نظرات ( ) |


Design By : Pichak