سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کس ندانست این مـســــــافر چه گفت و با که گفت

نمیخواستم امروز با نوشته خودم آپ کنم.چون ترسیدم چیزایی به زبون بیارم که نباید بیارم.اما انگار الان با خبری که شنیدم چیزی جز این کار آرومم نمیکنه.

یه دوستی دارم که غم و شادی باهام بود.تو شرایط بد هیچ وقت تنهام نذاشت مگر اینکه مجبور میشد.منم اون رو تنها نذاشتم.روزای خوب و بد با هم زیاد داشتیم.چیزایی میدونه که هیچکی نمیدونه.یک سال بیشتر هست باهاشم.به خاطرم خیلی کارا انجام داد.

چند وقت پیش قلبش مشکل دار شد.کشتم خودم رو تا گفت مشکلش چیه.فهمیدم دوتا رگ اصلیا قلبش گرفته.آنژیو کرد یکیش باز شد،بعدا هم استنت.وقتی تصور کردم به خاطر یه سری مسائل که تقصیر با بقیه بوده اون الان برای همیشه باید استنت توی رگ قلبش باشه خیلی به هم ریختم.باز خوبه به عمل باز کارش نرسید.حدود بیست دقیقه پیش بود که فهمیدم سی سی یو هستش به خاطر درد.دلم براش تنگ شده.خیلی به هم ریختم ولی کاری جز دعا نمیتونم بکنم.بهترینم امیدوارم زود زود خوب بشی و برگردی زود.دلم نمیخواد اون برا همیشه تو بدنت باشه. کاش تاوان خودخواهی بقیه با ما نبود.دوســـــــــــــــــــــت دارم بی نهایت.امیدوارم به اون خواستت برسی.دلم نمیخواد دیگه سختی بکشی.چون داغونی ولی همیشه از همه پنهون کردی.اگه دستتون به آسمون رفت فراموشش نکنین

خدایا خودت میدونی دعام چیه.اینجا نوشتن نداره.خودت...


نوشته شده در دوشنبه 89/7/12ساعت 11:28 صبح توسط نازی سکوت نظرات ( ) |


Design By : Pichak