سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کس ندانست این مـســــــافر چه گفت و با که گفت

شبِ کویر، این موجودِ زیبا و آسمانی که مردم شهر نمی شناسند. آن چه می شناسند شب دیگری است؛ شبی است که از بامداد آغاز می شود. شب کویر به وَصف نمی آید. آرامشِ شب که بی درنگ با غروب فرا می رسد _ آرامشی که در شهر از نیمه شب، درهم ریخته و شکسته می آید و پریشان و ناپایدار _ روز زشت و بی رحم و گذران وخفه ی کیور میمیرد و نسیم سرد و دِل اَنگیز غروب، آغاز شَب را خبر می دهد.




…آسمان کویر، این نخلستانِ خاموش و پر مهتابی که هر گاه مشتِ خونین و بی تاب قلبم را در زیر باران های غیبی سکوتش می گیرم و نگاه های اسیرم را هم چون پروانه های شوق در این مزرعِ سبز آن دوست شاعرم رها می کنم. ناله های گریه آلود آن روح دردمند و تنها را می شنوم. ناله های گریه آلود آن امام راستین و بزرگم را که هم چون این شیعه ی گم نام و غریبش، در کنار آن مدینه پلید و در قلب آن کویر فریاد، سر در حلقوم پاه می بُرد و می گریست. چه فاجعه ای است در آن لحظه که یک مرد می گِرید!…چه فاجعه ای….


« کویر »
نوشته ی دکتر علی شریعتی


نوشته شده در یکشنبه 89/5/17ساعت 7:25 عصر توسط نازی سکوت نظرات ( ) |


Design By : Pichak